نینو ، آلیا و مرینت به همراه دوستاشون میخوان یه فیلم بسازن ، نینو کارگردانه ، آلیا نویسننده و مرینت تهیه کننده است ، یه فیلم جنایی داشتن بازی میکردند که وقتی که وقتی میلن هیولا رو دید ترسید ، نینو گفت کات ، ایوان گفت ببخشید میلن ، نینو میگه میلن ، این دهمین برداشته تازه هنوز صحنه اولیم ، الکس میگه چهاردهمین برداشت ولی مگه مهمه ، میلن میگه من متاسفم دفعه بعدی بهتر اجرا میکنم قول میدم ، رز میگه کسی اینجا چایی میخواد براش بریزم ؟ نینو میگه تو داری نقش یه قهرمانو توی این فیلم بازی میکنی نباید اینجوری زهر ترک بشی که ، میلن میگه میدونم ولی نقابی که اون زده خیلی واقعی و ترسناکه ، ایوان میگه فقط منم میلن چیزی نیست که ازش بترسی ، کلویی میگه بنظرم اصلا به نقاب احتیاح نداره ، مرینت میگه چه مغرور و بی ادب ، نینو گفت ایوان نقابتو بزار و نقش هیولا رو بازی کن ، میلن تو هم باید تو قالب کاراکترت باقی بمونی ، میلن وقتی ایوان رو دید ترسید و گفت باید آهنگ شادمو بخونم اون همیشه حالمو بهتر میکنه ، وقتی داشت میخوند ناگهان خورد به آدرین و ترسید ، کلویی گفت و اسکار ترسو ترین بازیگر که از سایه خودشم میترسه میرس