نانا: میخواستم اینو دور بندازم ولی فکر کردم که این درنهایت برای توعه یامان:...... لازم نیست چون دیگه متعلق به من نیست نانا: دیگه نمیتونم این شکنجه رو تحمل کنم یامان: قبل مرگش جایی که رفته اون کافه هست .همه چیزی که میخواییم اونجاست فرید کسی خواست که به دوربینهای مداربسته دسترسی پیدا کنه؟ خوب فکر کن گارسون: زنه اونقدر عصبانی شده بود که چنگالو گرفت دستش عایشه: فریدددد نانا: ما دیشب یه تصمیمی گرفتیم و قصد داریم که اصلا زمانو از دست ندیم و تا آخر هفته ازدواج کنیم یامان: مربی واقعا عاشق اون آدمه؟ پینار: اگه دوستم رو یکم بشناسم ، نانا اصلا بخاطر اینکه آقا ندیم رو دوست داره باهاش ازدواج نمیکنه یامان: پس ازدواج نمیکنه