پارت-سوم =تا جایی که بیهوش شدم رو یادمه اما بعدش رو نه +آها +فکر میکنی کار کی بوده؟ =نمیدونم شاید یه مشت دزد بودن که میخواستن دزدی کنن ما رو بیهوش کردن تا راحت تر دزدی کنن...چمیدونم باو چرا از من میپرسی +آه باشه +آی =ببخشید از دانشگاه رفتیم بیرون و به سمت خونه حرکت کردیم «توی راه» +بیا دیگه هیچوقت شب ها تنها نشیم =چطوری میتونی اینو بگی ما هر شب توی خونه تنهاییم +آها رفتیم خونه و برای دانشگاه آماده شدیم و رفتیم دانشگاه همه توی کلاس جمع شده بودن و پچ پچ میکردن (توی همون کلاسی که تهیونگ و امیلی دیشب گیر افتاده بودن) تهیونگ رفت کلاس خودش +چی شده چه خبره یکم خون اونجا ریخته بود "مثل اینکه اینجا قتل شده "چقدر ترسناک "دیشب اینجا چه خبر بوده +احمقا خونه دست منه و استینم رو زدم بالا تا نشونشون بدم یهو همه جیغ کشیدن -وای امیلی چه بلایی سر دستت اومده؟ +چیه +آها این چیز خاصی نیست یکی اومد نزدیک و به دستم یه نگاهی کرد "جای چاقوعه +هیچی نیست استینم رو زدم پایین یهو دبیر فیزیک اومد "چخبره اینجا همه رفتن سر جاشون "برای امتحان آماده اید؟ همه بچه های کلاس بجز من:بلهه