حاتم بابت اتفاقی که در قلعه رخ داده پریشان است که هاتف او را سر خاک مادرشان برده و از او می خواهد به وعده ای که قبلا به او داده بود عمل کند. این حرف هاتف حاتم را میخکوب کرده و بر سر دوراهی می گذارد...