عنوان: (گزیدهای از قسمت نهم فصل سوم) -یک چیز عجیبی که دیدم؛ کسی بود که حقی از ما خورده بود، حقی که نه تنها برای من که حق برادرانم، مادرم بود. در آنجا مثل اینکه نشانم دادند، صفحهای برایم باز شد یک دریایی بود خیلی بزرگ با موجهای عجیب، سر موجها آتش بود. آن شخص را که حق ما را خورده بود دیدم که روی موجهاست، میسوزد و خاکستر میشود، پودر میشود و به دریا میرود و دوباره در آب کامل میشود، سر موج میآید و میسوزد و بارها این تکرار شد... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۹ حمید-محمدینصرآبادی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon