لورا یه معلم خیلی دوست داشتتی بود که عاشق کارش بود. لورا و پیتر منتظر بچهشون بودن و یه روز بابای لورا رفت سراغ پیتر و گفت بیا تکلیف دخترم رو روشن کن! پیتر هم گفت من عاشق لورا هستم و میخوام باهاش ازدواج کنم... . اگه از ویدئو خوشتون اومد لایک یادتون نره. مرسی از همه دوستام که حمایتم میکنن. اگه بتونین من رو به دوستاتون معرفی کنین که واویلا میشه و منم هی وای میشم و قدرت میگیرم برای ادامه. آدرس کانال جدید یوتوبم: توی اینستاگرام هم میتونیم خیلی صمیمی تر در ارتباط باشیم.