شهید ابراهیم هادی همراه دوستان عازم غرب کشور می شوند و در مقر سپاه همدان توقف می کنند. ابراهیم هنگام اذان ظهر، با صدای زیبا اذان می گوید و حالت معنوی بین بچه ها دوچندان می شود و شهید بروجردی نیز که در همان مکان توقف داشت، به ابراهیم علاقه پیدا می کند. بعد از نماز ظهر شهید هادی و دوستان به سمت سرپل ذهاب می روند. شهید اصغر وصالی آنجا حضور داشت و به برقراری نظم و آرایش منطقه مشغول بود. شهید ابراهیم هادی به شهید اصغر وصالی علاقه زیادی داشت و می گفت چریکی به شجاعت و مدیریت اصغر وصالی ندیده ام. حتی همسر خویش را به جبهه آورده و با ماشین پیکان خود که پر از مهمات هست به مناطق مختلف سرکشی می کند و از احتیاجات و احوالات آنها اگاه می شود. شهید وصالی نیز حس مشابهی به ابراهیم داشت و می گفت در تمام عملیات مربوط به لبنان قبل از انقلاب و عملیات کردستان حضور داشتم ولی ابراهیم هم ورزیده است و هم مسائل نظامی را بدون گذراندن دوره خاصی خوب متوجه می شود. آنها با هم به عملیات شناسایی می رفتند.حتی یک بار بدون دادن تلفات 8 تانک عراقی را منهدم می کنند و تعدادی اسیر گرفتند. بعد ازبرقرای نظم در منطقه، ابراهیم هادی