ونزدی از تایلر خواست که بیاد جنگل ، تایلر گفت تینک پیغامت رو بهم رسوند ، خب این یه قراره ؟ ونزدی گفت سوپرایزه ، تایلر خواست ونزدی رو بغل کنه اما ونزدی گفت وقتی به هرگزگاه اومدم عشق جز زندگیم نبود ، اما بعد از آشنا شدن با تو ، چشمام و باز شد و همه چی منطقی شد ، زیویر راجبت بهم هشدار دارد ولی من گوش نکردم ، تایلر میگه الان تنه زدی ؟ ونزدی میگه نته زدن یعنی تو تله افتادن ، تله ای که واسه زیویر گزاشتی ، تهمت هاید ، تایلر میگه صبر کن تو که فکر نمیکنی که .... ونزدی پرید وسط حرف تایلر و گفت فکر نمیکنم ، میدونم ، ونسا گیدز چی ؟ چرا اونو کشتی ؟ فکر میکردم هایدا به اربابشون خدمت میکنن ، روزی که بهت گفتم میرم جنگل اون تو رو فرستاد تا جاسوسیمو بکنی ، شبی که تو ریون با یوجین راجب غارت حرف زدیم اون رفت تا منفجرش کنه ، بعد بهت گفت که بری گند کاریشو تمیز کنی ، تایلر میگه ببین ونزدی ، من هیولا نیستم ، اگه فکر میکنی که هستم چرا ریسک کردی تا تنهایی تو جنگل باهام رو به رو بشی ؟ ونزدی میگه کی گفته من تنهام ؟ ونزدی ۵ نفر رو همراه خودش آورده بود ، تایلر گفت خیل خب ، این شوخی مسخره است ، من از اینجا میرم ، بی