و حسرتی نه این برف را دیگر سر بازایستادن نیست، برفی که بر ابرو و موی ما می‌نشیند تا در آستانه آیینه چنان در خویش نظر کنیم که به وحشت از بلند فریادوار گُداری به اعماق مغاک نظر بردوزی