آکچا: خوش اومدید کارها رو اوکی کردید؟ نانا: دیر کردم ببخشید آکچا: آینور براتون یه قهوه درست کنه نانا: میشه میخوریم یامان: بعدشم میگه نمیخوام خواستگار: هیچ شانسی ندارم نانا: هیچ کس مثل اون نمیشه خواستگار: مثل کی؟ یامان: مربی کجاست؟ جنگر: توی آشپزخونه با کوبیلای بی صحبت میکنن خواستگار: معلومه به بچه ها فکر میکنی نمیخوای خودت هم بچه داشته باشی؟ نانا: تو میخوای یه ضربه به زانوت بزنم؟ خواستگار: اجازه بده یامان: دستت رو بکش خواستگار: چه اتفاقی داره می افته یامان: جاهای خطرناکی داری حرکت میکنی خواستگار: هدف درخت نه میتونست سر من باشه نانا: چی شد تو استاد تیراندازی بودی؟ یامان: حالا هم هستم

سریال ترکی امانت سریال امانت امانت سریال ترکی سریال

11 ماه پیش در دسته بندی فیلم مدت زمان 00:51