15 فروردین 1399 بود که رفتم هلو رو گرفتم آوردم خونه، هیچوقت فکرشم نمیکردم که یه روز انقدر بهش وابسته شم و اون بشه تمام زندگی من من تقریبا همه نوع حیوون خونگی داشتم از سگ و گربه و سنجاب و خرگوش گرفته تا لاک پشت و همستر و اردک و مار و ماهی اما هیچکدومشون برای من مثل هلو نبودن هلو تقریبا سی روزش بود و هنوز سرلاک می‌خورد وقتی آوردمش گذاشته بودمش لای دستمال و دستمو نزدیکش بردم اون شروع کرد عین یه بچه دهنشو باز کردن و سرلاک میخواست همون موقع بود که عاشقش شدم هلو تا 6 ماهگی اصلا قفس نداشت و همیشه رو شونه هام یا تو لباسم بود هیچوقت ازم جدا نمیشد هلو خیلی خیلی باهوشه وقتایی که من مریض باشم یا سرفه کنم سریع میاد پیشم نگرانم میشه یا وقتایی که حیوونای دیگه رو ناز کنم حسادت میکنه میاد بغلم میگه فقط منو بگیر حتی نمیذاره لیمو خیلی بهم نزدیک بشه اگه بخواد رو شونه م بشینه گازش میگیره فقط 2 ماهش بود که سخنگو شد و من متاسفانه دیگه وقت نکردم باهاش کلمات بیشتری رو کار کنم وقتی اولین ویدیوشو گرفتم و توی آپارات آپلود کردم اصلا فکرشم نمیکردم اولین ویدیوش در عرض یکی دوماه بیشتر از 100k بازدید بگیره امروز