ترجمه فراگمان قسمت 640️ پویراز: کی میدونه نازلی توی دستای اون کثافت چی میکشه نانا: خشمتو برای زمانی که اونو پیدا میکنی نگهدار. اون الان به تو احتیاج داره زهیر : پویراز طوفان، من همیشه یه قدم جلوترم پویراز: تو رو پیدا میکنم زهیر: اگه فردا صبح زن و بچه رو برام نیاری... پویراز: خواهرم دست اون کثافت دیونه هست. هر لحظه که میگذره قدم به قدم به مرگ نزدیکتر میشه جنت: مگه چیزی که میخواد اون زن نیست؟ پویراز: من این کار رو نمیکنم مادر جنت: میکنی نانا: منو به اون بده پویراز: من جان رو با جان معامله نمیکنم نانا: اما چارهی دیگهای نیست