انسان احمق از نگاه مولانا کسی نیست که اطلاعات گسترده یا هوش بالایی ندارد. اگر با ملاک امروزی بخواهیم برای این موضوع مصداقیابی کنیم یا برای آن مثالی بزنیم باید بگوییم انسان احمق ممکن است ثروتمند یا فقر، دانشمند یا بیسواد، استاد یا شاگرد متخصص یا غیر متخصص باشد. آنچه که وجه تمایز انسان ذکی یعنی با ذکاوت (تفاوت انسان ذکی و باهوش در همین نکته است) و احمق است آن است که مولانا در بیتی میگوید: از مُحَقق تا مُقلّد فرق هاست / کین چو داودست و، آن دیگر صَداست صَدا: پژواک یا اکو درواقع محقق آنچه دارد درونی و اصیل است و متناسب با شناخت عمیقی که از خود دارد؛ در حالی که مقلد داشتههایش ربطی به خودش ندارد، چرا که اصلاً شناخت عمیقی از خودش ندارد! این ابیات دفتر سوم مثنوی معنوی را بخوانید! نقد را از نقل نشناسد غویست غَوی: گمراه هین ازو بگریز اگر چه معنویست رسته و بر بسته پیش او یکیست گر یقین دعوی کند او در شکیست این چنین کس گر ذکی مطلقست چونش این تمییز نبود احمقست هین ازو بگریز چون آهو ز شیر سوی او مشتاب ای دانا دلیر البته مولوی این مفهوم را از عطار نیشابوری وام گرفته است که در مختارنامه