عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی و سوم فصل سوم) -رسیدم به جایی که تونل تمام شد و حس می‌کردم دیوار است، اینجا حس کردم که ته چاهی هستم که مکیده می‌شوم به بالا به سرعت بالا رفتم، اول همهمه شنیدم، همهمه از دور انگار کیلومترها دور عده‌ای با هم حرف می‌زدند هر چه بالاتر می‌رفتم صداها بلندتر و واضح‌تر می‌شد، یکدفعه یک‌ نقطه نور دیدم که هر چه نزدیکتر می‌شدم بزرگتر می‌شد... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۳۳ زهره-مکی‌آبادی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon