متن شعر ای خسته ام از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا دست کیست باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست دست بر دیوار کشیدم خاک بر دستم نشست دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست عاشق هر کس شدم زد به جانم خنجری آرزوی هر که داشتم شد نصیب دیگری