باد صبا میآید - شهرام ناظری و جلال ذوالفنون این اجرا رو قبلا سایت دلزندهها قرار داده بود بیایید بیایید که گلزار دمیدهست بیایید بیایید که دلدار رسیدهست بیارید به یک بار همه جان و جهان را به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدهست بر آن زشت بخندید که او ناز نماید بر آن یار بگریید که از یار بریدهست همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیدهست چه روزست و چه روزست چنین روز قیامت مگر نامه اعمال ز آفاق پریدهست بکوبید دهلها و دگر هیچ مگویید چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیدهست ************ سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست ************ مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز که سلیمان گل از باد هوا ب