عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم) -این چشم من پلک نداشت، ۱۶ مرتبه چشم مرا عمل کردند. من به تیله معروف شدم. همه میگفتن اِاااا مریض تیله‌ای آمد دکتر به من گفت: لوس بازی نکنی می‌خوام یک دریل به چشمت بزنم؛ دریل مخصوص پزشکی. نقطه ثِقل چشم را پیدا کرد گفت: می‌خوام سوراخ بزنم به چشم... سه مرحله بود سوزن اول نازک بود. سوزن‌های بعدی ضخیم‌تر از قبل می‌شد. اولی را که زد آه و فریاد من بلند شد و بعدی‌ها که خیییلی درد داشت، چشم را گذاشتند و بستند... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۲ اکبر-بابامرادی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon