رضا بهرام لیلا Reza Bahram Leila مردم ز دردش دردا نیامد ماندم به راهش اما نیامد نیلوفری مرد بودا نیامد از رفتگان او تنها نیامد مجنون دل من لیلا نیامد از ما جدا شد با ما نیامد سودت زیان شد سودا نیامد ... در من امید گل مرد و گم شد بختم به خواری پژمرد و گم شد باغ و بهارم افسرد و گم شد شوق وصالم سر خورد و گم شد مجنون دل من لیلا نیامد از ما جدا شد با ما نیامد سودت زیان شد سودا نیامد ... با مرغ عشقم بال و پری نیست با طبع خشکم شعر تری نیست با روح زردم برگ و بری با جان سردم شور و شری نیست مجنون دل من لیلا نیامد از ما جدا شد با ما نیامد سودت زیان شد سودا نیامد ...