عنوان: (گزیدهای از قسمت دهم فصل چهارم) - اتفاق در ۹ سالگی من بود، برنامه سفری داشتیم به شیراز برای عمل چشم دخترعمهام چون تعطیلات بود گفتیم یک سفر اصفهان بریم بعد بریم شیراز. یک روز برای گردش به زاینده رود رفتیم، سه خانواده بودیم، ما دخترها در سی و سه پل قدم میزدیم و در ذهن خودم کفشهایم دستم بود، لحظهای که خواستم کفشم را بپوشم، سُر خوردم افتادم داخل آب. -از اینجا شروع شد که خودم را بالای آب دیدم، همون لحظه تصویر کسی رو در آب دیدم، خواستم به پدرم بگم این چقدر شبیه من است، دیدم پدرم دستش روی سرش هست و لبهایش را میگزد... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۱۰ زینب-حیدریان تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon