عنوان: (گزیدهای از قسمت چهاردهم فصل سوم) -سال ۹۲ اردیبهشت ماه دخترم یک سالش بود، دختر و همسرم را به منزل مادرشان بُردم و با دوستانم تماس گرفتم شب آمدند پیش من و تصمیم گرفتیم به کوهنوردی برویم، باران خیلی شدیدی میآمد و رعد و برق بود؛ پشیمان شدم در این شرایط رفتیم. -یک میله آهنی گرفته بودم به صورت تکیه گاه از آن استفاده میکردم که از سطح شیب دار بالا میرفتیم، یکدفعه فقط صدای رعد و برق را شنیدم، احساس سوختگی کردم و دیگر متوجه چیزی نشدم... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۱۴ احمد-رستمی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon