بابک جهانبهش خواب Babak Jahanbakhsh Khaab تو به یادت نمیاد که هزار ساله شده فاصلمون آه سرد قلب من میرسه از غم تو تا آسمون تو میخندی و میگم عشق تو از من آبرو برد قصه ی بودنمو خط به خط و مو به مو برد یخ سرد سرنوشتم دیگه با دستای تو آب نشد توی ذهن خسته ی من رویای چشمای تو خواب نشد اون که راحت میگذره از هر چی بوده من نبودم اون تویی که شکستم توی این قاب شکسته شد یه عکس یهویی که شکستم توی این قاب شکسته شد یه عکس یهویی تو به یادت نمیاد که سزاوار چی بوده دلامون دیگه لجبازی نکن که دل خونه میگیره برامون تو میخندی و میگی بگذرم از هر چی که دیدم من که از خودم گذشتم اما هیچ وقت نرسیدم نرسیدم یخ سرد سرنوشتم دیگه با دستای تو آب نشد تویه ذهن خسته ی من رویای چشمای تو خواب نشد اون که راحت میگذره از هر چی بوده من نبودم اون تویی که شکستم توی این قاب شکسته شد یه عکس یهویی که شکستم توی این قاب شکسته شد یه عکس یهویی