عنوان: (گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم) دخترم گریه و داد و فریاد میکرد. همسرم که اتاق بغلی خوابیده بود بیدار شد آمد در هال (پذیرایی) و سر من را سر پایش گذاشت و با تکانها سعی کرد که من را بهوش بیاورد. حرف های آن موجود مرا ناراحت میکرد ولی وقتی دخترم و اضطراب همسرم را میدیدم خیلی ناراحت میشدم و میخواستم هر طور شده ناراحتیهای آنها را برطرف کنم. سعی میکردم داخل جسمم بشم که این پریشانیها تمام شود... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۳۰ خدیجه-مبینی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon