عنوان: (گزیدهای از قسمت سی و چهارم فصل سوم) -عمو با من حرف زد، اولین حرف این بود که بخاطر فوت من کسی ناراحت نشود، گفت: روز تصادف زمانیکه میخواست اتفاق بیفتد پدربزرگم، پدرش که فوت شده بود را میبیند که به او گفته: محمد حواست به خودت باشد بایست و رمز گوشیاش را گفت و از من خواست با نشانیهایی که میدهد به حساب و کتابها و بدهیهایش رسیدگی بشه... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۳۴ حسن-زارعنیا تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon