عنوان: (گزیده‌ای از قسمت هفدهم فصل سوم) -من در آن لحظه خسته‌ترین آدم دنیا بودم انگار تا آن لحظه آزاد و رها بودم این صحنه را که دیدم انگار دل از دنیا بریدم. -در تصویرهای زمینی پسر خواهرم (امیر حسین) را هم دیدم. وقتی بهوش آمدم اولین چیزی که به همسرم گفتم این بود که: پسر خواهرم را دیدم به دنیا آمده که واقعاً همان روز با بهوش آمدن من به دنیا آمده بود و هنوز اسم برایش نگذاشته بودند، همسرم فقط لبخند می‌زد... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۱۷ رعنا-عباداللهی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon