عنوان: (گزیدهای از قسمت سیزدهم فصل دوم) -گفتم نمیخوابم کتابی دیگر برداشتم که خوابم نبرد، هنوز لای کتاب را باز نکرده بودم اینبار خروج از بدنم را ندیدم به خودم آمدم دیدم یک گنجشک تپلی رنگی رنگی شدم داخل تونلی هستم، به قدری این تونل زیبا بود که درگیر رنگها شدم و بالا رفتنم را متوجه نمیشدم. -همینطور که نگاه میکردم گوی کوچک طلایی را دیدم که از دور میآید توجهم جلب آن شد و نزدیکتر که میشد بزرگتر میشد لبخند میزد حالت خوش آمد گویی... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۲-قسمت-۱۳ بهاره-حسینی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon