آصف آریا دستات Asef Aria Dastat چرا نسبت به من سردی چی کار بودش با من کردی اگه دیدی که دلتنگی یا شد قسمت که برگردی شاید چارش همینه که ببینم از تو من زنگی یا یه عکسی یا یه قلبی یه آهنگی چرا عشق تو این جوری تو مغز من فرو رفته چرا یه شب نباشی قلب من از رنگ و رو رفته بیا آشتی کنیم بریم تو جاده آخر هفته همین هفته دستات از شیشه بیرونه می شه دیوونه اونی که داره می رونه عاشقونه همسفرو با تو می خونه باز به عشقت این شمالو پشت فرمونه موج دریای چشات اسکله ی قلبمو می شکنه سایه ی عشقت برام قدش از دیوار چین بیش تره از بلندای نگات شهر عشقت قد یه کشوره تا ته این جاده رو با تو رفتن عشق من عشقمه