حمان آبدارچی بینوای شرکت بزرگی است که به علت سرطان چند صباحی بیشتر زنده نیست. او تصمیم می گیرد پیش از مرگ طبیعی اش، کاری کند که پسر رئیس شرکت به نحوی باعث کشته شدنش شود. به این صورت پول دیه به خانواده اش می رسد و آن ها از مشکلات مالی رها می شوند. رحمان برای رسیدن به هدفش به همراه دوست خود انوش، نقشه های متعددی می کشند که هربار با بدشانسی هایی مضحک روبرو می شوند.