آدرین داشت میرفت مدرسه که صدای پدرشو شنید که میگفت آره سرم شلوغه مشغول انجام یه کار خیلی مهم بودم چی میخواین ؟ چی ؟ این اصلا قابل قبول نیست نمونه لباس اصلا هماهنگی نداره تنها کاری که باید میکردین پیروی از یه الگو بود حالا چیکار باید بکنم نمایش ۳ روزه دیگه است نه از اون استفاده نکن اون کاملا بدرد نخوره با دستیارم ناتالی تماس بگیر اون همه چیزو درست میکنه ، گاریئل در رو باز کرد و آدرین رفت ، آدرین گفت اون چیزاشو پشت نقاشی مامان مخفی میکنه ، پلگ گفت چقدر این کثافت کاری ها رو دوست دارم ، آدرین رفت داخل و تابلو نقاشی رو باز کرد ، پلگ گفت ادامه بده خودشه ، آدرین گفت نمیتونم اینکارو بکنم بابام خوشش نمیاد به وسایلش دست بزنم تازه رمزشم نمیدونم کلاس شمشیر بازیمم الاناست که شروع بشه ، پلگ گفت تو هم که همش زد حال بزن ، پلگ گاوصندوق رو باز کرد ، آدرین گفت پلگ نه ، پلگ گفت ببین اینجا چی داریم ، یه کتاب از تبت یه آگهی قدیمی از یه هتل یه سریعالمه خرت و پرت وای چه چیزای خوبی اینجاست ، آدرین یه کتاب بر میداره ، پلگ میگه این کتابو قبلا یه جا دیده بودما ولی کی اهمیت میده دارم از گرسنگی میمیرم ، آدرین میگه