عنوان: (گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل چهارم) روح جلو میره و منِ واقعی داشتم پشت سرش میرفتم، ولی به محض برخورد با یک حائل، انگار که با صورت خوردم توش، یعنی کاملاً حس کردم که صورت دارم، صورت روح... همینکه میخواستیم رد شیم، اصلا انگار این حائل ما رو پس میزد، یعنی اجازه عبور از خودش رو به ما نمیداد... دو جور عطش داشتم، یک عطش واقعا تشنه بودم از گرمای سوزانی که اونجا بود و یک عطش برای رفتن.... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۷ زهره-ابراهیمی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon