عنوان: (گزیدهای از قسمت یازدهم فصل چهارم) -تنها کسی که در آن تاریکی مرا بغل کرد و بوسید، مادرخانمم بود که او در نور بود، همه چیز درخشان و لطیف بود، من از مادر خانمم خواستم که کمک کند تا من بروم آنجا در روشنایی گفت: کار ما نیست، به موقعاش باید بیایی. گویا زمان برگشتن به خانهام زیبا کنار شد، به محض اینکه خداحافظی کردم، دیدم بغل درب خانهمان هستم... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۱۱ مسعود-نبیچنانی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon