عنوان: (گزیدهای از قسمت چهاردهم فصل سوم) -اراده خودم نبود، باید عبور میکردم، دیدم لجنزار است، احساس میکردم یکی مثل سایه همراه من است، به من گفت: اینها تاوان کارهایشان را میدهند، با خودم میگفتم نکنه منم کارهایی کردم که الان اینجا گیر کردهام. -دیگر در این مسیر متوجه شدم اتفاق افتاده برایم، اینکه گریه زاری میکنند (خانواده و عزیزانم) و متوجه حضور من نمیشوند، فهمیدم در دنیای دیگری قرار گرفتم... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۱۴ احمد-رستمی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon