عنوان: (گزیدهای از قسمت بیست و چهارم فصل چهارم) تا لحظهای که دیگر آتش خاموش شد، ذهنم درگیر بود. یکهو این حس بد را احساس کردم که سنگین شدم. آن حسی که بالا فارغ از همه چی بود دید داشت، راحت بود، حس دردی نداشت، حس سنگینی در ابتدا القاء شد؛تا رسیدم به فاصله نیم متری جسمم یک روزنهای از نور به اندازه یک سکه باز شد و بیشتر هم نشد. وقتی نزدیک این نور رسیدم یک نگرانی من را گرفت که شما با ۱۶۰-۱۵۰ سانت قد و ۵۰ کیلو وزن، چطور میتوانی از این روزنه زد شوی؟!! زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۴ محسن-اسکندری تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon