عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهاردهم فصل سوم) -راه باز شد و رسیدم به باغ، وقتی عذرخواهی کردم به درگاه خداوند، مرا ببخشد، حالا دیگر لذت اول راه همراهم است و‌ دیگر دلهره و ترس نیست. -یک جوی آب روان درست مثل تعریف بهشت که خوانده و شنیده بودم، آب و هوای عالی، حس‌هایی غیر قابل توصیف، سَرَم را داخل آب کردم آب خوردم، خرما و انار و انجیر بود، من خیلی انجیر دوست داشتم، انجیر می‌خوردم و هنوز مزه‌اش زیر زبانم هست... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۱۴ احمد-رستمی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon