عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم) -لباس می‌پوشیدم می‌دانستم فکرم چی هست! یعنی آن جسمی که می‌سوخت فکرش چی بود موقع پوشیدن لباس. حتی شانه زدن مو را هم برای چیست. -یک‌ نسیمی کل وجودم را گرفت... گفتم خدایا من دیگر برنگردم آن دنیا چون می‌دانستم مُرده‌ام. می‌گفتم همینجا در این نسیم می‌مانم حتی اگر هیچ کس هم نباشد من بر نمی‌گردم... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۱ باقر-حسین‌زاده تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon