عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی‌ام فصل سوم) از درب ورودی یک آقا داخل شد، دو برابر هیکل خودم؛ ورزشکاری دور کمرش تجهیزات بود. پرونده‌ای کلاسور مانند دستش بود، دو دست مرا گرفت و کشید با سینه و صورت به میز خوردم، دستم در دستش بود و در چشمم خیره بود هر چه می‌گفتم: چرا مرا می کشی؟! بیشتر می کشید... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۳۰ امید-مرادی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon