عنوان: (گزیده‌ای از قسمت یازدهم فصل دوم) -مادرم مُدام مرا صدا می‌کرد و می‌گفت: زهره زهره، گریه می‌کرد و من هیچ احساسی نسبت به صدا کردن نداشتم. -پدرم را می‌دیدم که سردرگم بود، دکتر می‌گفت: اگر این تزریق جواب نده دیگه از بیمارستان ما هیچ توقعی نداشته باشید کار دیگه‌ای از ما ساخته نیست... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۲-قسمت-۱۱ زهره-محمد‌زکی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon