تانوی و مادر پاوان برای خرید جواهرات ازدواج میرن طلافروشی پسر قشنگمون که خودش میخواد جواهرای عروسی تانوی رو انتخاب کنه میره دنبالشون️ تانوی تو طلافروشی ریشی رو میبینه و میگه نیا اما ریشی میره دنبالش(فقط اونجا که تانوی از دست ریشی میدوئه تو اتاق) تانوی به ریشی گفت همیشه کنارم بمون نتونست جلو خودش رو بگیره و اخر سر احساساتشو ابراز کرد تانوی از دهنش پرید که چارت ازدواج خودش و ریشی به هم میخوره ولی تا میخواد بگه مامان پاوان سر میرسه ریشی پشت تانوی قایم میشه که مامان پاوان نبینتش خودش کم بود مادرشم اضافه شد