پیغمبر(ص) بعد از مبعوثشدن به رسالت، به جبرئیل فرمودند: آن زمانی که هنوز به من اعلام نشده بود پیغمبریام را آشکار کنم، من پیغمبر خاتم با همهٔ این علمها بودم و هنوز حضرت آدم(ع) خاک و گل روی زمین بوده و اصلاً خلق نشده بود. تا چهلسالگی هم سرّی پیش پروردگار بودم و بعد به من گفت سرّ وجودت را آشکار کن. مدتی چوپانی میکردم و گوسفند به صحرا میبردم و مزد میگرفتم. فدایت بشوم، چقدر تواضع! تو قبل از آدم(ع) پیغمبر بودی و زمانی که وارد جسمت شدی، برای ادارهٔ زندگیات به گوسفندچرانی میرفتی. ما شخصیت، علم و حال تو را بهاندازهٔ یک ارزن نداریم و زمین از شکل راهرفتن و افادهٔ ما احساس سنگینی میکند! رمضان 1401 تهران / حسینیه همدانیها متن و صوت کامل سخنرانی: