عنوان: (گزیده ای از قسمت بیست و یکم فصل سوم) -امام رضا(ع) آنجا ایستاده بودند با نگاهشان خیلی حرفها می زدند اما هنوز لفظی جاری نشده بود، در همین حین بودیم از سمت چپم دیدم یک صدای مهیبی می آید، صداهای وحشتناک، دیدم از یک فاصله دورتر پشت سر تونل سیاه رنگ خیلی بزرگ باز شد، جمعیتی مشکی پوش که انگار با سایز بدنی خیلی بزرگ از آن تونل بیرون می آیند،صدا نزدیکتر که می شد من بهم می ریختم ولی وجود امام رضا(ع) گرما بخش بود... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۲۱ میثم-عباسیان تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon