خلاصه داستان =در رستوران خرچنگی یه کارمند ساده هست که اسمش باب اسفنجی و همکار آن اسمش بوختاپوس هس بوختا پوس از باب اسفنجی خوشش نمیاد چونکه همیشه رو موخش راه میره و بخاطر این بوختاپوس از باب اسفنجی خوشش نمیاد باب اسفنجی یه دوس داره که اسمش پاتریکه که عروس ستاره هس و با باب اسفنجی خیلی خوشش میاد اینا انقد شلوغ هستند که نمیشه گفت