عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی و دوم فصل سوم) -مورد اول دقیق یادم نیست حدود سال‌های ۵۵ یا ۵۷، ده دوازده ساله بودم یک استخری بود روبروی شهربانی سابق نیشابور، آن زمان ساعت مشخصی نداشت که محدود باشه، صبح تا ظهر و ظهر تا ۴ عصر یک روز ظهر ساعت ۱ در آب رفتیم شنا بلد بودم ولی نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد موقع شیرجه زدن نمی‌دانم پای کسی توی سرم خورد یا سنگی خورد رفتم زیر آب و چون آب زیاد خورده بودم سنگین شدم و ته آب ماندم روح از بدنم جدا شد و آمدم روی آب دنبال نجات می‌گشتم... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۳۲ رضا-بیضایی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon