عنوان: (گزیدهای از قسمت دوازدهم فصل چهارم) -۹۹٫۱٫۱ از کما بیرون آمدم، نسیهها را آتش زدم گفتم من از همه راضیام، همان روز به پسرم گفتم: این مغازه، من دیگر نمیخواهم پایم را بگذارم در اینجا، پسرم گفت: پشیمان میشوی، یادت میرود، با خودم میگفتم «چیزهایی که آنجا دیدم دیگر نمیخواهم خودم را درگیر پول و مغازه و...کنم»... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۱۲ مسعود-نبیچنانی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon