عنوان: (گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل چهارم) -این ترکش ده سال در سر من بود. ده سال بیدار بودم. تازه فهمیدم چه خبر است. یک برادر داریم ترانزیت بود. خیلی تلاش کرد از بنیاد تسهیلات بگیرد خارج از کشور برای درمان هر کاری کردیم تسهیلات ندادند. -اخوی تمام مدارک پزشکی را به خارج برد دوستی در اتریش داشت که نماینده ایران در اتریش بود. نزد پرفسوری بود به برادرم گفت: این لال است؟ گفته بود نه، گفته بود زنده است برادرم گفته بود بله، پزشک گفته بود نباید به این ترکش دست بزنند که ۹۰ درصد یا لال می شود یا فلج؛ برادرم خیلی ناامید میشود... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۲ اکبر-بابامرادی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon