عنوان: (گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم) وقتی در کما بودم درب ورودی را میدیدم خواهر زن داداشم لیلا خانم وقتی از مراسم مهتاب برمیگشت خیلی التماس پرستاران میکرد که بگذارید من نسرین خانم را ببینم آمد داخل کنار تختم ایستاد و یهو گریه اش گرفت،فهمیدم چی در ذهنش هست گریهاش برای چیست... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۲۹ نسرین-جاپلقی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon