تو اکیپ اول فقط دو نفر ظرفیت هست که میتونید سریع درخواست بدید! یه اکیپ بزرگ پسرم هست که میتونید از شخصیت بوی اتون استفاده کنید... و به دوتا سنسی «معلم» یه ناظم و معلم ورزش، یه معلم که عاشق بخور بخورع و دم اخر سریع میاد تو اتوبوس خودشو جا می کنه! و یه گروه چهار نفر سنپای ها!«سال، بالایی ها» داستان«با کلی سختی، خلاصه»: مدرسه «اسم: نامعلوم» می خواد بچه هارو به یه اردو ببره تا با هم باشن و یه جورایی یه پیک نیکه چون ما «س.*.*.*گ» تو شانسمونع مجبور میشیم توی چادر باشیم.. به هر حال مدیر با اون ذهن ناقصش فک می کنه بلعخره ما ادم میشیم.. اما اتفاقات عجیبی میفته! مدیر خودشو واسه هر خرابکاری از طرف بچه های فــــوق شلوغ و نابغه مدرسه اماده کرده.. اما. نهع!! امکان ندارع! که اونا... که اونا... دروغه! چشمام، چشمام! حتما خوابه..«نعع دیگه اقای مدیر.. این خواب نیست.. باید باور کنی!» و یهو بچم مدیر سکته ناقصو میزنع..«یعنی چه اتفاقی میفته؟ اون اتفاق چیه؟ فقط توی قشمت دو یا سه میتونی بفهمی! بشرکت سریع؛!!!!!«این ویدیو هیچ چیز زشت و... ندارد، و ما تابع قوانین اپارات هستیم!»