عنوان: (گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل سوم) -وقتی در آن فضای پُر امنیت و آرامش که نوری وجود نداشت معلق بودم، مرور زندگی میکردم، داشتم زندگیام را از ابتدا زندگی میکردم. -خودم را در ابتدای باغ بسیار بسیار زیبایی دیدم که دو نفر در کنارم بودند، طرف راست و چپ (دو نفر که جنسیت نداشتند) با لباسی بسیار بلند به رنگ سبز پوشیده بودند، متفاوت از سبزهای زمینی، کلامی رد و بدل نمیشد صرفاً از طریق ذهن بود این دو نفر میگفتند بیا داخل و بهم اطمینان میدادند... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۳-قسمت-۲۸ ریحانه-زنارییزدی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon