سریال هندی به زبان عربی / سارا به پسر خاله اش پیشنهاد می دهد که با هم بروند شام بخورند . اشعر می گوید باید به خانه بروم بابا و مامان را ببینم . سارا خوشحال می شود که اشعر به خاطر همسرش حَنان نیست که می خواهد برود . در خانه حَنان با دایی خود به قدم زدن پرداخنه بر می گردد . نجدت از حَنان چای می خواهد و به پسرش می گوید چای حَنان برای اشعر خوردن دارد . اشعر هم در جواب پدرش می گوید : چرا نه ( یعنی : قبول می کنم )