۱۶۵ عنوان: (گزیدهای از قسمت سی ام فصل چهارم) دو روز بعد از عید فطر ۱۴۰۰ ما به همراه دخترم و خانوادهاش رفتیم شهرستان داخل حیاط خانه در شهرستان یک درخت انگور داریم یک درخت زردآلو که شاخههایشان بهم چیده. آن شب با دخترم نشسته بودیم صحبت کردیم همه خواب بودند. صحبتها تا ساعت ۲ شب ادامه پیدا کرد. در آن ساعت خواستم دو رکعت نماز بخوانم. دخترم روی مبل نشست پیامهای گوشیاش را چک کرد در رکعت دوم نماز نزدیک به قنوت یکدفعه خودم را دیدم در حیاطم بالای درخت انگور و زردآلو... زندگی-پس-از-زندگی عباس-موزون فصل-۴-قسمت-۳۰ خدیجه-مبینی تجربه-نزدیک-به-مرگ @abbas-mowzoon