هالیت از حمام بیرون آمده و وقتی داخل جیب‌های کتش را می‌گردد، گوشی و عکس را پیدا نمیکند. او عصبی شده و آیسل را صدا می زند و سراغ ییلدیز را میگیرد. آیسل میگوید که ییلدیز برای خرید داروی هالیت جان، به داروخانه رفته است و کسی نیز وارد اتاق نشده است. ییلدیز به خانه می آید و هالیت با عصبانیت میگوید که گوشی اش به همراه عکسی که زندگی شان را نجات میداد،دزدیده شده است. ییلدیز خودش را به آن راه زده و میگوید که از چیزی خبر ندارد. هالیت به آیسل تهمت می زند میگوید که حتما کار او بوده و به عمد روی او قهوه