یک نصحیت زندگانی، به گوش بگیر رفیق در کتاب کیمیاگر، پائولو کوئلیو اینچنین مینویسد: وقتی خواستیم برای رسیدن به مصر از دل صحرا عبور کنیم سانتیاگو چوپان گفت: شترت را بفروش و اسب بخر . گفتم چرا ؟ گفت: شترها خیانتکارند!! تا آخرین لحظه راه می روند و ناگهان و بی خبر از پای در می آیند اما اسب خستگی اش را در طول مسیر گوشزد می کند و سوار، متوجه می شود که باید به اسب استراحت بدهد و آن را تیمار کند . در سفر زندگی ، تن ما ، همان شتر است ؛ تا شصت سالگی فکر می کنیم همان جوان بیست ساله و چابک و چالاکیم وخستگی ناپذیر ، باور نمی کنیم این بدن توانایی قبل را ندارد و خیلی زود صاحبش را تنها می گذارد و می افتد. چه بسیار دوستان و بستگانی را سراغ داریم که شاد و سرحال و قرص و محکم بوده اند و ناگهان بی هیچ عارضه و دلیل، جان به جان آفرین تسلیم کرده اند . بی هیچ هشدار و بی هیچ بیماری. یادمان باشد ،مرگ با شیپور و بوق و کرنا نمی آید رفیق امشب حتما ، برو جلو آینه و برخلاف همیشه که یه نگاه سرسری میندازی اینبار با دقت و البته باعلاقه و عشق به خودت نگاه کن... روزگارِتان میزون باشه ایشالا @haj.dash